جدول جو
جدول جو

معنی لعل فشان - جستجوی لغت در جدول جو

لعل فشان
آنکه لعل بیفشاند، کنایه از آنکه بادۀ لعل فام در ساغر بریزد
تصویری از لعل فشان
تصویر لعل فشان
فرهنگ فارسی عمید
لعل فشان
لال فشان باده ریز آنکه لعل و جواهر دیگر افشاند: پای سهیل از سر نطع ادیم لعل فشان بر سر در یتیم. (نظامی لغ)، باده ریز: لعل فشان ساقی زرین کمر گشته چو خورشید فلک لعل گر. (امیر خسرو آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعل روان
تصویر لعل روان
لعل مذاب، لعل تر، کنایه از شراب انگوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله فشان
تصویر لاله فشان
آنکه گل لاله بیفشاند. افشاندن گل لاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل گشتن
تصویر لعل گشتن
سرخ رنگ شدن، رنگ سرخ گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل خفتان
تصویر لعل خفتان
لال خفتان، بهرام آنکه خفتانش برنگ لعل باشد، مریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل فام
تصویر لعل فام
به رنگ لعل، سرخ رنگ
فرهنگ فارسی عمید
گل ریز گل پاش گل فشاننده: چون تو درخت دلستان تازه بهار و گل فشان حیف بود که سایه ای بر سرما نگستری. (سعدی)، افشاندن گلها در جشنها مخصوصا ایام نوروز: خونی ز زخم خار پرو بال بلبلان در پای گلبن است گلفشان داغها. (سنجر کاشی)، نوعی آتشبازی گلریز گلریز آتشباز، سرخ چهره: کاشکی برجان شیرین دسترس بودی مرا تا زشادی کردمی بر گلفشانان جان فشان. (معزی)، بیماری سرخک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل فام
تصویر لعل فام
لال فام سور سرخ برنگ لعل لعل وش
فرهنگ لغت هوشیار
لال شدن سرخ شدن برنگ لعل در آمدن سرخ شدن: ای حمیرا، اندر آتش نه تو لعل تاز نعل تو شود این کوه نعل. (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
لال سان لالدیس مانند لعل لعل رنگ: آهوی شیر افکن ما گاوسیمین زیر دست از لب گاوش لعاب لعل سا انگیخته. (خاقانی. سج. 393)
فرهنگ لغت هوشیار